جدول جو
جدول جو

معنی حسن ادنی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن ادنی(حَ سَ نِاَ نا)
در اصطلاح رجال و درایت، به حدیثی گویند که نسبت آن به حدیث حسن، مثل صحیح ادنی است نسبت به حدیث صحیح که در محل خود گذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ یِ)
ابن علی بن حسن عاملی. شاعر است و مجموعۀ قصاید دارد که در آن امیر فخرالدین بن معن را ستوده و در سال 1025 هجری قمری درگذشته است. (زرکلی بنقل از خلاصهالاثر ج 2 ص 29) (ذریعه ج 9 ص 239 بنقل از امل الامل)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ اَ دَ)
خوش رفتاری کردن:
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوۀ صاحب نظری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ هََ دْیْ)
عبارتست از آنکه نفس را به تکمیل خود به حیلتهای پسندیده رغبتی صادق حاصل آید. (نفائس الفنون - حکمت مدنی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لُدْ دی)
ابن محمود مقدسی شافعی. درگذشتۀ پیرامن 1100 هجری قمری او راست: ’حاشیه بر شرح مفتاح’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
از شاعران فارسی زبان بنارس هند بود. شعر او در صبح گلشن بنقل از نشتر عشق آمده است. (ذریعه ج 9 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن علی بن محمدعوض مقری دمشقی. شاعر و صاحب دیوان و مؤلفات است و در 1214 هجری قمری درگذشته است. (زرکلی چ 1 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اَ سَ)
ابن مرتضی آل اسدالله دزفولی کاظمینی معاصر. چند دیوان به عربی دارد. (ذریعه ج 9 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اَ لا)
در اصطلاح رجال و درایت حدیثی است که نسبت آن به حسن، مثل حدیث صحیح اعلی است، نسبت به حدیث صحیح
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ فَ)
عبدالرحمان درگذشتۀ 1292 هجری قمری مدرس تشریح فی مدرسه قضرالعین بود. او راست: القول الصحیح فی علم التشریح چ بولاق. 1282 ه. ق
واعظ به جامع قلعه برسه بود. او راست: رسالۀ تعدیل الارکان للصلاه که آن را به سال 1000 هجری قمری تألیف کرده است
رضا. مدرس زبان فرانسه و جغرافیا. او راست: العجالهالسنیه فی المحافظه علی الصحه العمومیه چ مصر در 1310 ه. ق
او راست: شرح شمائل الترمذی بولاق در 1254 هجری قمری (معجم المطبوعات)
فرید. او راست:مجموعه المقائیس چ 1318 هجری قمری (معجم المطبوعات)
مظفر. او راست: تعلیم مدفع عیار 4 چ بولاق در 1284 ه. ق
حقی. او راست: الرسالهالوافیه فی الفوتوغرافیه. چ مصر
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ سَ)
افندی. او راست: ’تنویرالبرهان’ در شرح البرهان کلنبوی (منطق) که در سال 1295 هجری قمری تألیف کرد و در آستانه بی تاریخ چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ مَ دَ)
ابن حسن شامی هتاری شافعی فرضی. که در 1130 هجری قمری درگذشت. او راست: ’ابدع ماکان و اجود ما یستفید’. (هدیه العارفین ج 1 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ اَ نا)
هفت حرف از حروف ظلمانی را اهل جفر بدین نام خوانند. رجوع به حرف نورانی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اَ)
ابن محمد بغدادی مهندس منجم مکنی به ابوعلی. او راست: کتاب الحرافات و الحیطان و عمل الساعات. (هدیه العارفین ج 1 ص 32)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ یَ مَ)
ابن علی بن عمران مکنی به ابوالقاسم و ملقب به حمیدی فقیه (611-677 هجری قمری). او راست: ’ذیل طبقات ابن سمره’. (هدیه العارفین ج 1 ص 282)
ابن اسحاق مکنی به ابومحمد و ابن ابی عباد نحوی. درگذشتۀ 470 هجری قمری او راست: ’المختصر’ در نحو. (هدیه العارفین ج 1 ص 274)
ابن عبدالله یمینی شیعی اسماعیلی. او راست: ’فواتح الانعام’ که در 1265 هجری قمری نگاشته. (هدیه العارفین ج 1 ص 302)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مُ ثَنْ نا)
ابن حسن السبطبن علی ابی طالب. چون دومین حسن از اولاد علی بوده بدین لقب خوانده شده است، و پسروی را حسن مثلث گویند، و پدرش را حسن سبط. این لقب را بیهقی در ص 431 نیز بکار برده است. و نیز در تاریخ گزیده ص 202 و تاریخ الخلفای سیوطی ص 126 آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ یِ)
ابن محمد. او راست: ’الابداع’ و ’الابصاری’ و در پایان سدۀ سیزدهم هجری میزیست. (ذریعه ج 1 ص 63 و 65)
ابن علی شاگرد ملا علی بروجردی. او راست: ’اصول الدین’. (ذریعه ج 2 ص 187 و ج 3 ص 366)
لغت نامه دهخدا
(حَسَ کَ)
دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 35هزارگزی جنوب خاوری پلدشت، در مسیر راه ارابه رو قزل قشلاق به تپه سی دلیک. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 120 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از قنات و مسیل. محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت وگله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد واتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ صِ)
ابن حسن مثنی حسینی حنفی. او راست: ’وظائف القضاه’ و ’ترجیح البینات’ که در 1289 هجری قمری نگاشته است. (هدیهالعارفین ج 1 ص 1302)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ)
ابن علی اشتیبی، متخلص به عدلی و ملقب به عون الله علاءالدین. شیخ زاویۀ قوچه پاشا در استانبول بود و در 1026 هجری قمری درگذشت. او راست: ’آخر کار’ در تصوف، به ترکی. و دیوان شعر ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ)
ابن حسن بن عبدالله عینتابی، متخلص به عینی. مدرس ادب فارسی در استانبول (1180- 1253 هجری قمری). دیوان شعر و ساقینامۀ ترکی و چند منظومۀ دیگر دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 301)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی